قالب های فارسی وردپرس 32

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

قالب های فارسی وردپرس 32

این وبلاگ جهت دسترسی آسان شما عزیزان به قالب های برتر وردپرس به صورت فارسی تدوین و راه اندازی شده است.

نام شرکت‌های معروف و منشأ عجیب آنها

پپسی، کوکاکولا

بی‌ام و، بوئیک

رولکس، سواچ

هر جفت از محصولات بالا، از یک نوع و یک کیفیت هستند، بااین‌حال باز هم بعضی افراد محصولیک شرکت را صرفا بر اساس نام یا حسی که القا می‌کند، خریداری می‌کنند. به همین دلیل هم بسیاری از استارتاپ‌ها حداکثر تلاش خود را برای انتخاب اسم می‌کنند. ازجمله دلیل انتخاب نام شرکت‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد: مشتریان آن‌ها به‌سادگی بتوانند محصولات را شناسایی کنند یا نام شرکت نشان‌دهنده‌ی وضعیت یا روح شرکت باشد، یا حتی دلایل ساده‌ای مثل موجود بودن دامنه‌ی وب‌سایت را برای انتخاب اسم در نظر می‌گیرند. بااین‌همه تاریخچه‌ و داستان انتخاب اسم بعضی از بزرگ‌ترین شرکت‌ها منحصر‌به‌فرد و جذاب است. در ادامه به داستان جالب انتخاب نام چند شرکت معروف اشاره شده است.

آمازون

آمازون یکی از بزرگ‌ترین، تأثیرگذارترین و سودبخش‌ترین شرکت‌های روی کره‌ی زمین بوده که در کمتر از ۲۵ سال به این جایگاه رسیده است. این شرکت کار خود را با فروش کتاب شروع کرد و امروزه هر کالایی از هر نوعی را به فروش می‌رساند؛ اما چرا شرکتی که کار خود را به عنوان یک فروشنده‌ی کتاب شروع کرده، باید نام آمازون را برای خود انتخاب کند.

آمازون

بر اساس یکی از داستان‌های معروف در مورد انتخاب نام این شرکت، جف بزوس بنیان‌گذار این شرکت به این دلیل آمازون را انتخاب کرده که در سال ۱۹۹۴ موتورهای جست‌وجو نتایج را بر اساس حروف الفبا برمی‌گردانند و ازآنجا که آمازون با حرف A شروع می‌شود، احتمال نمایش آن در صدر نتایج افزایش می‌یافت. بزوس در مورد انتخاب این اسم می‌گوید، به این دلیل نام آمازون را انتخاب کرده است که نام بزرگ‌ترین رودخانه‌ی جهان است و او هم روزی آرزو داشت سایت خود را به بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی جهان تبدیل کند.

آمازون با انتخاب نام مناسب توانست سرنوشت خود را تغییر دهد

اما این فقط نیمی از ماجرا است. این شرکت قبل از انتخاب نام آمازون، دو نام دیگر را برای خود انتخاب کرده بود. نام اول کادابرا به معنی سحر و جادو بود، زیرا در آن زمان خرید آنلاین مثل جادوگری، شگفت‌انگیز و سحر‌‌آمیز بود. اما پس از آنکه وکیل بزوس به او گفت این اسم مانند کلمه‌ی cadaver (به معنی جسد) شنیده می‌شود، تصمیم گرفت آن را کنار بگذارد.

بزوس نام دیگر Relentless به معنی بی‌رحم را ثبت کرد و حتی نام دامنه‌ی خود را به Relentless.com تغییر داد؛ اما دوستان بزوس به او گفتند این اسم، وجهه‌ای خشن و تهدید‌آمیز را به شرکت می‌دهد. با توجه به این که بزوس امروزه ثروتمندترین فرد در کل دنیا است (با ثروت حدودی ۱۵۰ میلیارد دلار)، پس می‌توان نتیجه گرفت کنار گذاشتن اسامی وحشت‌آور و خشن و تغییر نام شرکت به آمازون برای او کارساز بوده است.

اپل

امروزه نام اپل مترادف با کامپیوتر و موبایل است اما در سال ۱۹۷۶ یعنی هنگامی که این شرکت تأسیس شد، نام‌گذاری یک شرکت بر اساس یک میوه کمی عجیب بود. در آن زمان انتخاب نام‌های مرتبط با فناوری برای شرکت‌های کامپیوتری رایج بود. برای مثال می‌توان به مایکروسافت یاIBM اشاره کرد. پس نام اپل از کجا آمده است؟

اپل

به گفته‌ی یکی از بنیان‌گذاران این شرکت، استیو وزنیاک که در سال ۲۰۰۶ کتاب خود با عنوان iWoz: از خوره‌ی کامپیوتر تا نماد فرهنگی را منتشر کرده است، قضیه از این قرار بوده است:

دقیقا چند هفته از پیشنهاد نام تجاری گذشته بود. به یاد می‌آورم به همراه استیو جابز از فرودگاه برمی‌گشتیم. استیو از جلسه‌ای در اورگان در محلی به نام باغ سیب بازمی‌گشت. این منطقه یک نوع مزرعه‌ی مشترک بود. او نام Apple Computer را پیشنهاد داد. من به اوApple Records را پیشنهاد دادم که نام لیبل بیتلز بود. ما خیلی سعی کردیم اسمی مناسب و مرتبط با فناوری را انتخاب کنیم اما نتوانستیم اسم خوبی را پیدا کنیم. Apple خیلی بهتر بود، بهتر از هر اسمی که فکرش را می‌کردیم!

این داستانی بود که استیو جابز چند سال بعد برای والتر ایزاکسون تعریف کرده بود. ایزاکسون در بیوگرافی جابز (سال ۲۰۱۱) می‌نویسد:

جابز آن موقع در حال گذراندن یکی از رژیم‌های میوه‌ای خود بوده و روزی از یک مزرعه‌ی سیب بازمی‌گشته که به نظرش آمده کلمه‌ی سیب، بامزه و روح‌بخش است و از طرفی ترسناک هم نیست.

نام این شرکت به‌خوبی در دنیای فناوری شناخته شد تا جایی که وقتی جابز در ژوئن ۲۰۰۷ درMacworld Expo به معرفی آیفون پرداخت اعلام کرد پسوند کامپیوتر را از نام شرکت خود حذف کرده است. مک، آیپاد، Apple Tv و iPhone برخی محصولات این شرکت هستند. از میان این دستگاه‌ها تنها مک، کامپیوتر است به همین دلیل جابز پسوند کامپیوتر را حذف کرد.

BANANA REPUBLIC

در ۱۹۷۸ مل و پاتریشیا زیگلر شرکتی به نام Banana Republic Travel & Safari Clothing Company تأسیس کردند. آن‌ها در طی سفر کاری خود و پس از جمع‌آوری کالاهای منحصربه‌فرد پوشاک در سراسر جهان به این ایده رسیدند. به همین دلیل در ابتدا یک مغازه در کالیفرنیا گرفتند و در آن به فروش کالاهای مسافرتی و کاتالوگ‌های سفرنامه می‌پرداختند. GAP در سال ۱۹۸۳Banana Republic Travel & Safari Clothing Company را خرید و نام آن را به Banana Republic تغییر داد. امروزه این شرکت در سراسر جهان ۶۰۰ شعبه دارد.

بنانا ریپابلیک

اما چه داستان جذابی پشت انتخاب این اسم عجیب وجود دارد؟ مسئله اینجا است که نام این شرکت تغییر نکرده است. بسیاری از افراد نام Banan Republic (به معنی جمهوری موزی) را توهین‌آمیز می‌دانند؛ زیرا از این اسم به عنوان یک عبارت تحقیرآمیز برای کشورهای کوچک در آفریقا یا آمریکای جنوبی استفاده می‌شود، کشورهایی که اکثر جمعیت آن‌ها را سیاه‌پوست‌ها یا رنگین‌پوستان تشکیل می‌دهند، همچنین دولت فاسد و ناپایداری دارند که رهبران آن‌ها از مؤسسه‌های خارجی مثل شرکت‌های قدرتمند ایالات‌متحده دستور می‌گیرند.

به نقل از گریوتز ریپابلیک، این اصطلاح برای اولین بار توسط نویسنده‌ی آمریکایی او. هنری در سال ۱۹۰۱ برای توصیف هندوراس و کشورهای همسایه به کار رفت، در آن زمان شرکت‌های آمریکایی دست به استثمار منابع طبیعی این کشورها زده بودند. در این نمونه، هندوراس به خاطر محصول موز، تحت استثمار شرکت‌ United Fruit قرار داشت. این استثمار به ضرر ساکنین بومی این کشورها بود. امروزه نام شرکت United Fruit به Chiquita تغییر پیدا کرده است، شرکتی که موز را به خواروبارفروشی‌های سراسر کشور عرضه می‌کند. باوجود اشاره‌های اقتصادی، اجتماعی استعماری و منفی این عبارت، تعجب‌آور است که هنوز پس از ۳۵ سال از آن استفاده می‌شود و Gap نام Banana Republic را تغییر نداده است و حتی با کوتاه کردن اسم اصلی شرکت، بیشتر بر آن تأکید کرده است. به گفته‌ی مل زیگلر:

 به چه قیمتی این اسم باید انتخاب شود. امیدوار بودم اسم را تغییر دهند، این اسم هیچ ربطی به هدف اصلی شرکت ندارد.

استارباکس

این روزها تا اسم قهوه می‌آید، مردم ناخودآگاه یاد استارباکس می‌افتند؛ اما آیا از خود پرسیده‌اید استارباکس دقیقا به چه معناست؟ نام این شرکت که در ۱۹۷۱ تأسیس شده، مسلما از نام بنیان‌گذاران آن گرفته نشده است. پس سرچشمه‌ی اصلی آن کجاست؟

استارباکس

بر اساس مصاحبه‌ی بوکر با سیاتل تایمز در سال ۲۰۰۸، این اسم از میان صدها اسمی که مؤسسان شرکت یعنی جری بالدوین، ژف سیگل و گوردون بورکر در نظر گرفته بودند، انتخاب شده است. استارباکس به شکلی خطرناک با اسم Redhook قرابت دارد. بوکر می‌گوید:

آن موقع فهرستی از اسم‌ها را بررسی می‌کرد و به‌صورت تصادفی تقریبا ۱۰۰ اسم را انتخاب کردم با ادامه دادن این روش تصادفی درنهایت به شش اسم رسیدم. در کافه‌ای در خیابان ویرجینیا نشسته بودم و یکی یکی اسم‌ها را کنار می‌زدم که اسم Redhook چشم مرا گرفت. در آن زمان نمی‌دانستم این اسم نام یکی از صنایع در منطقه‌ی بروکلین است. تمایل داشتم از اسم‌هایی استفاده کنم که حرف را در خود دارند. کیفیت انسدادی صوت این حرف برایم خوشایند بود، طوری که انگار نفس را قطع می‌کرد.

یک انتخاب بالقوه‌ی دیگر Cargo House بود که به گفته‌ی بوکر انتخاب بدی بود؛ اما به عقیده‌ی شریک تبلیغات سازمانی بوکر کلماتی که با st شروع شوند حس قدرت را القا می‌کنند. بوکر می‌گوید:

یک نقشه‌ی قدیمی معدن از آبشارها و کوهستان‌ها داشتم که نام یک شهر قدیمی به نام استاربو در آن توجه من را به خود جلب کرد. وقتی استاربو را دیدم، ناگهان به یاد همکار ملویل در افسانه‌ی موبی دیک افتادم که نامش استارباک بود؛ اما موبی دیک هیچ ارتباط مستقیمی به استارباکس نداشت. انتخاب این نام کاملا تصادفی بود. در بسیاری از منابع اشاره شده است ناخدای کشتی پیکاد عاشق قهوه بوده است؛ اما شخص دیگری گفت این قهوه‌ی محبوب در کتاب نبود بلکه در فیلم به آن اشاره شده بود؛ اما تا آنجا که من می‌دانستم موبی‌دیک هیچ ربطی به قهوه نداشت.

منابع الهام‌بخشی برای انتخاب نام شرکت‌ها وجود دارد، اما انتخاب یک باغ سیب، رودخانه یا یک داستان مرتبط با فرهنگ جامعه هم می‌توانند منابع خوبی برای انتخاب اسم یک شرکت باشند.

استراتژی جامع بازاریابی را در اولویت کسب‌وکار قرار دهید

بیشتر سازمان‌ها به اهمیت بازاریابی واقف‌اند، اما درصد کمی از آن‌ها، تنظیم یک استراتژی جامع بازاریابی را در اولویت قرار می‌دهند. طبق گزارش بازاریابی B2B سال ۲۰۱۸ موسسه‌ی Sagefrog، بیش از ۶۷ درصد شرکت‌ها مهم‌ترین هدف بازاریابی خود را «تولید لید» می‌دانند. البته جذب کاربران بالقوه از اهمیت بالایی برخوردار است، اما این روزها که تجربه‌ی مشتری در کانون توجه قرارگرفته، فعالیت دپارتمان بازاریابی صرفاً به توانمندسازی تیم فروش محدود نمی‌شود.

در حقیقت بازاریابان خوب، خواسته‌های کاربران نهایی را درک می‌کنند و می‌دانند که راه‌حل شرکت برای پاسخ دادن به این نیازها چیست و چگونه باید این راه‌حل‌ها را به مخاطبین معرفی کرد. یک رویکرد مقدم بازاریابی، تضمین می‌کند که محصولات و خدماتی که شرکت عرضه می‌کند، با این بازار مرتبط است. شرکت‌هایی که بازاریابی مؤثر را اولویت خود می‌دانند،  از طریق مؤلفه‌هایی مانند برند سازی و موقعیت‌یابی برند (داخلی و خارجی)، نه‌تنها در مسیر اهداف کسب‌وکار خود قدم برمی‌دارند، بلکه رقابت و موفقیت خود را نیز به‌پیش می‌برند.

بخش بازاریابی بهتر از هر دپارتمان دیگری قادر است با کنار هم قرار دادن پیشنهادات مختلف سازمان، دیدگاه جامعی در مورد نیازها و راه‌حل‌ها ارائه دهد.  البته منظوری این نیست که یک دپارتمان را مهم‌تر از سایر بخش‌های شرکت جلوه دهیم، بلکه مسئله‌ی مهم، یافتن یک دیدگاه و جایگاه کلی است که همه‌ی دیدگاه‌ها و فعالیت‌های شرکت را پوشش دهد. شرکت‌هایی که از رویکرد بازاریابی مقدم استفاده می‌کنند، می‌توانند پیش از هر چیز موانع درونی کسب‌وکار خود را بیابند و رفع کنند و سپس روی خروجی‌هایی که برای مشتریان اهمیت دارد، متمرکز شوند.

هدف از رویکرد بازاریابی مقدم، این نیست که سایر تلاش‌های فروش شرکت را کنار بزنیم. گرچه این رویکرد نیز درنهایت به افزایش تولید و درآمدزایی منجر می‌شود، ولی این مکانیسم بیشتر روی «تأثیرگذاری» متمرکز است تا فروش.  درواقع این رویکرد باعث می‌شود که کاربران نهایی، شرکت را بهتر ببینند، بشنوند و بپذیرند. طبیعتاً این روند به افزایش فروش منجر می‌شود، چراکه مشتریان دید بهتری نسبت به برند پیدا می‌کنند و نام شرکت را بهتر به یاد می‌آورند.  

برای پیاده‌سازی یک رویکرد بازاریابی مقدم، به این سه توصیه توجه کنید:

Marketing First Strategy

ابتدا از یک رویکرد به بالا به پایین استفاده کنید

تحقیقات موسسه‌ی گارتنر نشان می‌دهد که باوجود تمام مزایای مشهود بازاریابی مقدم، در طول سال جاری تنها هشت درصد از مدیرعاملان بازاریابی را به‌عنوان یکی از اولویت‌های خود مطرح کرده‌اند.

رویکرد بازاریابی مقدم نیز مانند بسیاری از استراتژی‌های شرکت، از رهبری شروع می‌شود. رهبران باید اولویت دادن به بازاریابی را به‌عنوان یک ذهنیت سازمانی، در تمامی اجزای شرکت توسعه دهند. این تغییرات یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد، ولی اگر رهبران نگاهی هوشمندانه به این فلسفه داشته باشند، به‌مرورزمان تأثیرات و مزایای آن را شاهد خواهند بود.

ازآنجاکه شهرت و اعتبار برند هرروز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند، شرکت‌ها باید تمرکز خود را از پیام‌های داخلی (که قابلیت‌های آن‌ها را پررنگ می‌کند) به پیام‌های خارجی (که از ارزش‌ها پشتیبانی می‌کند) تغییر دهند. توسعه‌ی این دیدگاه، تنها با کمک تیم رهبری شرکت امکان‌پذیر خواهد بود. ما در نخستین مرحله با تغییر فرهنگ‌سازمانی مواجهیم و تا زمانی که چهارچوب ذهنی متفاوتی در شرکت حاکم نشود، هیچ تغییری پایدار نخواهد بود.

اگر می‌خواهید مطمئن شوید که این رویکرد بالا به پایین حفظ می‌شود، بهتر است تیم بازاریابی را دور میز مذاکره جمع کنید و از آن‌ها بخواهید در مورد استراتژی، متریک‌ها، تأثیر بازار و مدیریت مشتری صحبت کنند. به نکات مطرح‌شده توجه کنید. شرکتDeloitte و CMO Council در تحقیقات خود دریافتند که گرچه بازاریاب‌ها در اکثر جلسات شرکت حضور دارند، ولی صدای آن‌ها هم‌وزن با سایر دپارتمان‌ها مهم شمرده نمی‌شود.

اجازه ندهید این اتفاق در شرکت شما هم رخ دهد. به تیم بازاریابی خود گوش دهید و دیدگاه آن‌ها را در استراتژی شرکت لحاظ کنید. به‌عبارت‌دیگر، بازاریاب‌ها را آخرین آیتم فهرست خود ندانید. با آن‌ها صحبت کنید و توضیح دهید که مقصد و هدف نهایی شرکت چیست. سپس با کمک آن‌ها لیست اولویت‌ها و بایدهای شرکت را تنظیم کنید.

Marketing First Strategy

اهداف بازاریابی را اهداف شرکت بدانید

برنامه‌ی بازاریابی را به شیوه‌ای تنظیم کنید که فروش را تحت تأثیر قرار دهد، احساس مثبتی در مشتریان به وجود آورد و تأثیرگذاری خوبی در صنعت داشته باشد. این برنامه‌ها را با خروجی‌ها و نتایج ملموسی نظیر تولید لید، نرخ سفارش‌ها و در صورت امکان نرخ درآمد ارزیابی کنید. زمانی که بخش بازاریابی، اهداف مهمی را به عهده می‌گیرد، بازی کاملاً تغییر می‌کند.

اطمینان حاصل کنید که سایر دپارتمان‌ها، اهمیت بازاریابی را درک کرده‌اند. اگر تیم بازاریابی موفقیت خود را در اهدافی نظیر افزایش درآمد ثابت کند، سایرین هم تمایل بیشتری به همکاری با آن‌ها خواهند داشت. قدم بعدی این است که دپارتمان‌های دیگر کسب‌وکار با مشارکت تیم بازاریابی روی تلاش‌های بازار سرمایه‌گذاری کنند و همگی در موفقیت‌های بعدی سهیم باشند. البته بهترین سناریو این است که همه‌ی بخش‌های مختلف کسب‌وکار سهمی از تلاش‌های بازاریابی را به عهده بگیرند و این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که آن‌ها، بازاریابی را موتور محرکه‌ی خود بدانند.

همکاری بین تیم‌های بازاریابی و فروش، درآمد را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود مشتریان هم احساس بهتری نسبت به برند پیدا کنند. در یک بازار رقابتی، این همکاری شرکت شما را از سایرین متمایز می‌کند و به جایگاه برتر می‌رساند. اعضای تیم فروش، برای اینکه بتوانند فروش‌های انفرادی بهتری داشته باشند، باید فاکتورهای خارجی را بشناسند و این اطلاعات را بازاریابان در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند. بازاریابان به‌خوبی می‌دانند که اینفلوئنسرهای صنعت و تحلیلگران چه می‌گویند و چه ایده‌ای دارند. این چشم‌انداز خارجی، یکی از مهم‌ترین پایه‌های برنامه‌های توسعه‌ی  بازار است. این تمرکز بیرونی به تیم‌های فروش (و دیگران) کمک می‌کند تا آنچه را که مصرف‌کنندگان می‌خواهند، درک کنند و درراه رفع این نیازها قدم بردارند.

همکاری بین این دو بخش فراتر از یک مفهوم مرسوم است: این همکاری موفقیت آتی سیکل فروش را رقم میزند. کریس کانل در مصاحبه‌ای با CMO.com می‌گوید ۸۹ درصد از مدیران ارشد بازاریابی، انتظار دارند تا سال ۲۰۲۰ مسئولیت اصلی تجربه‌ی مشتری را به عهده داشته باشند. درحالی‌که امروزه اهمیت تجربه‌ی مشتری، بیش از همیشه است، شرکت‌ها باید امکان همکاری تیم‌های بازاریابی و سایر توابع کسب‌وکار را فراهم کنند تا بهترین تجربه‌ی ممکن را برای مشتریان فراهم کنند.

Know your audience

مخاطبان را بیش‌ازپیش بشناسید

«نقشه‌برداری ذینفعان» تضمین می‌کند که هر اقدام و حرکت شرکت، به‌نوعی روابط ذینفعان را بهبود می‌دهد. شرکت‌ها باید ذینفعان را به گروه‌های کوچک تقسیم کنند و سپس بررسی کنند که هر یک از این گروه‌ها، چگونه در چرخه‌ی فروش سهیم می‌شوند و به چه سؤالات احساسی پاسخ می‌دهند. این همان رویکردی است که شرکت مشاوره کسب‌وکار ژئوپلیتیک WestExec Advisors در پیش گرفت تا به شرکت‌های سیلیکون ولی کمک کند روابط کسب‌وکار خود را با وزارت دفاع آمریکا بهبود دهند.

پس از نقشه‌برداری همه ذینفعان شرکت و شناسایی چیزهایی که آن‌ها می‌خواهند، از بازاریاب‌ها بخواهید مکالمات سازنده‌ای را با آن‌ها شروع  کنند. بازاریاب‌ها در این مکالمات باید روی اولویت‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت مخاطبان تمرکز کنند و درعین‌حال، نقشه‌ی فوق را همیشه مدنظر داشته باشند.

کاربرد نقشه‌ی ذینفعان، صرفاً به فروش محدود نمی‌شود. به این موضوع فکر کنید که شرکت، چگونه می‌تواند مشارکت بلندمدتی را با مشتریان پایه‌ریزی کند؟ مثال دیگر، Transparency International معتقد است که نقشه‌برداری ذینفعان می‌تواند به شرکت‌ها کمک کند که یکپارچگی اولویت‌های خود را حفظ کنند. این دستورالعمل‌ها، ساختار اقدامات مرکزی کسب‌وکار و همچنین سیاست‌های مربوط با گروه‌های مختلف ذینفعان را شکل می‌دهد.

درس‌های بازاریابی از شرکت‌های ادوبی، والمارت و نتفلیکس

در دنیای رقابتی کسب‌وکار امروز، ساده است که رهبران شرکت‌های رقیب را دشمن خود فرض کنیم. درحالی‌که برای کسب سودآوری با چالش‌های زیادی مواجهیم، راحت‌ترین کار این است که افرادی را سرزنش کنیم که بیش از ما درآمد کسب می‌کنند.

 اما حسادت هیچ کمکی به پیشرفت کسب‌وکار نمی‌کند. به همین دلیل بهتر است به‌جای اینکه شرکت‌های بزرگ را اژدهایی ببینیم که باید با آن مبارزه کنیم یا مانعی که ما را از ورد به یک صنعت خاص بازمی‌دارد، موفقیت آن‌ها را فرصتی برای ساخت استراتژی بازاریابی خودمان ببینیم.

شما به‌عنوان یک شرکت کوچک‌تر، ممکن است احساس کنید که در برابر شرکت‌های بزرگ محقر دیده می‌شوید یا شاید هیچ امیدی به پیروزی در بازار رقابتی نداشته باشید. خوشبختانه همیشه بازیگران بزرگی وجود دارند که به‌طورجدی به دنبال راهی برای کمک به شرکت‌های دیگر هستند. به‌عنوان‌مثالمایکروسافت به شرکای خود پیشنهاد می‌دهد با استفاده از کمپین‌های بازاریابی ready-to-go، موقعیت خود را نزد مشتریان ارتقا دهند.

گرچه مایکروسافت نقش مهمی در برطرف کردن شکاف بازاریابی شرکت‌ها ایفا کرده است ،اما این شرکت تنها نمونه‌ای از شرکت‌های بزرگی است که می‌توانیم از آن‌ها یاد بگیریم. درست است که بازیگران بزرگ استراتژی‌های خود را به‌طور واضح به اشتراک نمی‌گذارند، ولی کسب‌وکارها در هر ابعادی که هستند، می‌توانند بامطالعه‌ی روش‌های بازاریابی رقیبان برتر خود، موفقیت آن‌ها را تکرار کنند.

 Adobe: Employ “always-on” marketing

ادوبی : از بازاریابی Always-On استفاده کنید

شرکت ادوبی طی پروسه‌ای که بازاریابی Always-On نام داشت، تاکتیک‌های بازاریابی سابق خود را کاملاً تغییر داد. پیش‌ازاین ادوبی ماه‌ها وقت می‌گذاشت تا راهکاری را که فکر می‌کرد یک استراتژی کامل است، برنامه‌ریزی و اجرا کند. اما این شرکت حالا جلسات هفتگی خود را به بررسی و پاسخ جریان دائمی داده‌ها اختصاص می‌دهد. به‌این‌ترتیب، ادوبی به‌طور مداوم در حال پیاده‌سازی و اصلاح موج جدید تاکتیک‌های بازاریابی است و از این طریق جایگاه برتر خود را نسبت به سایر رقبا حفظ می‌کند.

این رویکرد نه‌تنها به ادوبی اجازه می‌دهد که استراتژی‌های بازاریابی مؤثرتری را اتخاذ کند، بلکه همکاری تیمی را نیز تقویت می‌کند. این شرکت با توسعه‌ی تیم داده‌های بازاریابی مرکزی، شبکه‌ای را برای بازاریابان، مدیران پروژه و انواع متخصصین دیگر به وجود آورده تا در وظایف بازاریابی روزمره با یکدیگر مشارکت داشته باشند.Walmart: Make affiliates’ lives easier

والمارت: زندگی شرکا را آسان‌تر کنید

افیلیت مارکتینگ یا بازاریابی همکاری در فروش (فروش رابطه‌ای)، یکی از روش‌های بازاریابی محبوب برای همه‌ی شرکت‌ها است. اما نقش والمارت در کمک به شعبات و روابط فرعی، واقعاً قابل‌توجه است. به‌عنوان‌مثال درحالی‌که تولیدکنندگان محتوا به یکی از مؤثرترین همکاران فروش این شرکت تبدیل‌شده‌اند، والمارت یک افزونه وردپرس ایجاد کرده است که به‌طور خودکار متن مرتبط را به لینک Walmart.com برمی‌گرداند.

وبلاگ‌نویسان با استفاده از این افزونه می‌توانند به‌راحتی و به‌طور مؤثر، خوانندگان را به وب‌سایت والمارت هدایت کنند و درآمدزایی همکاران فروش را تسهیل نمایند. درسی که از این جریان می‌گیریم این است که برای کسب سودآوری بیشتر، باید خدمات خود را نه‌تنها در دسترس مشتریان، بلکه در اختیار همکاران فروش نیز قرار دهیم.

Netflix: Build suspense and mystery

نتفلیکس: تعلیق و رمز و راز

بیان روش و شفاف، یک راهکار است، اما ایده‌های مرموز؛ ابزار مؤثرتری برای بازاریابان هستند. به‌عنوان‌مثال نتفلیکس را در نظر بگیرید. این شرکت حتی برای محبوب‌ترین برنامه‌های خود نظیر Stranger Things، از کمپین‌های پر سرو و صدا و عناوین زرق‌وبرق دار اجتناب می‌کند. (دقیقاً عکس کاری که سایر شرکت‌های تلویزیونی برای جذب مخاطب انجام می‌دهند.) این صرفاً مینیمالیسم نیست که مردم را به نمایش‌های جدید یا ادامه‌ی فصل‌های سریال‌های قدیمی جذب می‌کند، بلکه مردم به خاطر چیزهایی که نمی‌دانند، مشتری دائمی برنامه‌های نتفلیکس باقی می‌مانند.

تبلیغات نتفلیکس معمولاً به‌جز تاریخ شروع پخش، هیچ‌چیز خاصی را نشان نمی‌دهند. این تبلیغات پس از چند هفته با یک تصویر ادامه پیدا می‌کنند که لیست اپیزودها را بدون محتوای دیگری، به نمایش می‌گذارد. این روند فقط تااندازه‌ای مردم را مطلع نگه می‌دارد که بتوانند به حدس و گمان‌های خود ادامه دهند. امری که به‌نوبه‌ی خود؛ بازاریابی شخص به شخص فوق‌العاده‌ای ایجاد می‌کند. اگر نتفلیکس پیشاپیش جزئیات سریال‌های خود را اعلام می‌کرد، دیگر دلیلی وجود نداشت که مردم در مورد جدیدترین برنامه‌ها فکر کنند و با خانواده، دوستان و همکاران خود صحبت کنند. بنابراین، دفعه‌ی بعد که تیم بازاریابی شما درحال‌توسعه یک استراتژی جدید است، به این موضوع فکر کنید که آیا می‌توانید به‌جای یک ویدیوی شاد و رنگارنگ، یک آگهی ساده و مرموز تولید کنید که درعین‌حال مردم را نیز مشتاق نگه دارد؟

درنهایت، حسادت به رهبران موفق‌تر صنعت، انتخاب راحت و ساده‌ای است، اما موفقیت شرکت شما را در پی نخواهد داشت. در عوض، به قدم‌هایی که این شرکت‌ها برداشته‌اند تا به جایگاه امروزی برسند، نگاه کنید. بررسی استراتژی‌های موفق شرکت‌های بزرگ، شبیه به یک دوره‌ی آموزشی بازاریابی است که نباید آن را از دست بدهید.

استراتژی اکوسیستم جایگزینی برای استراتژی بازار

جاده‌ی ۱۲۸ بوستون در دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به‌عنوان مرکز تکنولوژی دنیا شناخته می‌شد تا اینکه در دهه‌ی ۱۹۹۰ سیلیکون‌ولی جای آن را گرفت و دیگر هرگز نتوانست به روزهای اوج بازگردد. جاده‌ی ۱۲۸ بوستون مجموعه‌ای از زنجیره ارزش‌ها بود در حالی که سیلیکون‌ولی یک اکوسیستم را راه‌اندازی کرد. امروزه اکوسیستم‌ها بیش از هر زمانی اهمیت پیدا کرده‌اند. درواقع اکوسیستم‌ها پایه و اساس رشد آینده هستند و ۶۰ درصد مدیران اجرایی، اکوسیستم را راهی برای ایجاد تحول در صنعت می‌دانند و معتقدند درآمد کسب‌وکار را افزایش می‌دهد.

اما مشکل این است که رقابت موفقیت‌آمیز در محیط اکوسیستم متفاوت از استراتژی سنتی است که در گذشته استفاده می‌شد. استراتژی‌های سنتی توسط بهره‌وری هدایت می‌شدند در حالی که پایه و اساس اکوسیستم‌ها را ارتباط در شبکه تشکیل می‌دهد. بنابراین برای رسیدن به موفقیت در این دوره باید علاوه بر استراتژی‌های قدیمی با استراتژی اکوسیستم نیز آشنا باشیم. در ادامه‌ی این مقاله‌یزومیت به معرفی بیشتر قوانین استراتژی اکوسیستم می‌پردازیم.

۱- از همین حالا شروع کنید

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اکوسیستم این است در نگاه اول چندان با اهمیت به نظر نمی‌رسد. اما به مرور زمان تغییرات آن به اندازه‌ای گسترده می‌شود که شاید نتوان به راحتی آن‌ها را اعمال کرد. سقوط شرکت‌های تکنولوژی بوستون نمونه‌ی خوبی برای مثال هستند. شرکت‌هایی مانند DEC، Data General و Wang Laboratories ناگهان متوجه شدند در بازار طرفداری ندارند و این اتفاق به‌اندازه‌ای سریع بود که فرصتی برای جبران نداشتند.

دانشمندان شبکه به چنین اتفاقی فاز لحظه‌ای می‌گویند و دلیل آن را شکل‌گیری تدریجی ارتباطات می‌دانند. این ارتباطات به شکل خوشه‌های جداگانه‌ای شکل می‌گیرند که تعدادشان زیاد نیست اما زمانی که به یکدیگر متصل می‌شوند به شکل آبشار درمی‌آیند و حضورشان معنا پیدا می‌کند.

بنابراین خیلی مهم است در یک اکوسیستم و پیش از به هم پیوستن خوشه‌ها بتوان حضوری فعال داشت. زمانی که همه چیز به آرامی در حرکت است، همه می‌خواهند با شما صحبت کنند و هزینه‌ی پذیرفته شدن کم است. اما زمانی که اکوسیستم شروع به رشد می‌کند، همه چیز با سرعت زیادی تغییر می‌کند و هزینه‌ی ورود به صورت نمایی افزایش پیدا می‌کند. به‌عنوان مثال شرکت‌های فعال در صنعت خودروسازی را در نظر بگیرید که میلیاردها دلار برای راه‌اندازی مراکز تحقیقاتی در سیلیکون‌ولی هزینه می‌کند. درصورتی‌که می‌توانستند این کار را ۲۰ یا ۳۰ سال پیش با هزینه‌ی بسیار کمتری انجام دهند.

connection

۲- با شرکت‌های کوچک‌تر همکاری کنید

یکی از استراتژی‌های معمول برای ورود شرکت‌ها به اکوسیستم این است که روی جدا شدن یک بخش و فعالیت‌های مرتبط با آن تمرکز کنند. بخش‌های جدا شده نقاط مشترک بیشتری با شرکت‌های اکوسیستم نسبت به شرکت اصلی دارند بنابراین راحت‌تر با یکدیگری ارتباط برقرار می‌کنند. با این حال ارتباط با شرکت والد بعد از مدتی کمرنگ می‌شود و مزایا نیز محدود می‌شود.

یکی دیگر از استراتژی‌های موفق پذیرفتن سایر شرکت‌های فعال در اکوسیستم است. به‌عنوان مثال آزمایشگاه‌های ملی برنامه‌های مختلفی برای دعوت از شرکت‌های کارآفرینی و ملحق شدن به آزمایشگاه ترتیب داده‌اند. به این صورت که امکانات علمی در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند و در عوض از راهنمایی دانشمندان بهره‌مند می‌شوند. در بخش خصوصی همکاری میان شرکت‌های سرمایه‌گذاری و شتاب‌دهنده‌ها بهترین راه ارتباط با شرکت‌های کوچک کارآفرینی، در مراحل اولیه‌ی شکل‌گیری اکوسیستم است. این کار علاوه‌بر سرمایه‌گذاری فرصت ارتباط با صدها شرکت کوچکی را فراهم می‌کند که می‌توانند در آینده همکاری‌های مهم‌تر و جدی‌تری را شکل دهند.

در این استراتژی هیچ‌کس مزاحم نبوده و همه منبع ارزشمندی هستند. این منبع شاید سرمایه‌گذاری، دسترسی به امکانات و متخصصان یا دسترسی به بازار باشد. موضوعی که شاید برای یک شرکت با اهمیت به نظر برسد یا نرسد برای یک شرکت کارآفرینی کوچک می‌تواند بی‌اندازه با اهمیت باشد.

۳- با دیگران در ارتباط باشید

یکی دیگر از دلایل شکست شرکت‌های تکنولوژی مستقر در بوستون این بود که این شرکت‌ها با دنیای بیرون ارتباط برقرار نمی‌کردند؛ اما شرکت‌های سیلیکون‌ولی ارتباطات خود را تا جای ممکن گسترش می‌دهند. به‌عنوان مثال در سیلیکون‌ولی اگر شما شرکت کنونی را به منظور راه‌اندازی کسب‌وکار خودتان ترک کنید، هنوز هم به‌عنوان عضوی از خانواده شناخته می‌شوید. بسیاری از کارآفرینان جدید تأمین‌کننده یا مشتری کارفرمای پیشین خود می‌شوند و ارتباطات خود را حفظ می‌کنند. اما در بوستون اگر شما شرکت را ترک می‌کردید به‌عنوان فردی منفور شناخته می‌شدید.

زمانی که تکنولوژی در دهه‌ی ۸۰ و ۹۰ شروع به تغییر کرد شرکت‌های بوستون ارتباط چندان زیادی با اکوسیستم جدید نداشتند. با این حال در سیلیکون‌ولی همه‌ی افراد با یکدیگر در ارتباط هستند و استفاده از روش‌های جدید به بقای آن‌ها در بازار کمک می‌کند.  

بنابراین هرقدر دسترسی و درگیر شدن با اکوسیستم اهمیت دارد، ارتباط داشتن با شرکت‌های کارآفرینی کوچک نیز مهم است. اکوسیستم‌ها به رشد و توسعه‌ی ارتباط شخصی اهمیت زیادی می‌دهند. این ارتباطات شاید در استراتژی شرکت جایگاهی نداشته باشند اما به همان اندازه مهم هستند.

connection

۴- از روش‌های جدید استفاده کنید

استراتژیست‌ها همیشه دنبال راهی برای افزایش قدرت چانه‌زنی در برابر مشتری، تأمین‌کننده، جایگزینی کالا و ورود به بازار هستند. قدرت چانه‌زنی قابلیت طرفین بر تأثیرگذاری بر یکدیگر در یک وضعیت است. به‌عنوان مثال اگر هر دو طرف در یک مناظره در یک جایگاه برابر باشند، آنگاه قدرت چانه‌زنی برابر دارند. شرکت‌ها با انجام این کار می‌توانند حاشیه و بهره‌وری بیشتری در سرمایه داشته باشند.

امروزه روند تغییرات بازار بسیار سریع شده است و برای رقابت بهتر، باید بتوان ارتباطات را عمیق‌تر کرد. به جای تمرکز روی افزایش قدرت چانه‌زنی دنبال راهی برای ایجاد همکاری با مشتری و تأمین‌کننده برای تجمیع محصولات و خدمات، ایجاد پتانسیل بالقوه و مشارکت با افراد جدید بازار باشید. قدرت، دیگر در بالای زنجیره جایگاهی ندارد بلکه در مرکز شبکه قرار داشته و به یک مزیت رقابتی تبدیل شده است. ارزش، دیگر هدفی برای استخراج نیست بلکه دارایی برای اتصال است. در این شرایط کسب‌وکاری موفق می‌شود که بتواند ارزش اکوسیستم را افزایش دهد نه اینکه از آن ارزش بگیرد.

واقعیت این است که دیگر نمی‌توان پایداری را مدیریت کرد بلکه باید روی تحول‌آفرینی سرمایه‌گذاری کرد. ما نمی‌توانیم آینده را پیش‌بینی کنیم اما می‌توانیم به آن متصل شویم، آن را پرورش دهیم و سود ببریم. انجام این کار با تغییرات کوچک در استراتژی حاصل نمی‌شود بلکه نیازمند تغییرات اساسی در طرز تفکر است.

افزایش فروش وب سایت با بازاریابی دیجیتال

افزایش فروش با دیجیتال مارکتینگ
وبلاگ جی ادزرپورتاژ آگهیافزایش فروش تارنما با بازاریابی دیجیتال
افزایش فروش تارنما با بازاریابی دیجیتال حسین قبیله  21 اکتبر 18  رپورتاژ آگهی
یکی از طریق های اساسی و زودبازده برای افزایش فروش وب سایت ، بهره‌مندی از بازاریابی اینترنتی است. آیا شما برنامه ای برای استفاده از مزایای آن دارید؟

اصلی ترین بحران شما پس از راه اندازی فروشگاه اینترنتی یا طراحی اپلیکیشن موبایل فروشگاهی، تحلیل، بررسی و برنامه چینی برای شناسایی برند خود به مخاطبان و افزایش فروش وب سایت خواهد بود. هر جنبش شما می تواند بر روی فروش آن تاثیر بگذارد. شاید ایمان نکنید که حتی طرز پاسخ شما به کامنت های کاربران هم بر این گویه موثر است.

پس مراقب باشید و تا جایی که ممکن است با بزرگداشت با کاربران برخورد کنید و اجازه ندهید که هیچ یک از آنها عقیده منفی ای نسبت به بازرگانی شما پیدا کند. علاوه بر رعایت روش بستگی با مخاطبان، ترفندها و اصول زیاد مهم دیگری نیز هستی دارد که حتما باید متعلق به ها استفاده کرد. وانگهی در این زمینه می‌توانید از یک آژانس دیجیتال مارکتینگ کاربلد رایزنی بخواهید.

۱- خدمات سئو و بهینه سازی سایت
خدمات سئو یا بهینه سازی سایت برای موتورهای جستجو، احد از بهترین استراتژی های بازاریابی دیجیتال است که در چهره اجرای صحیح و منطبق بر برنامه، منجر به شفا رتبه سایت در نتایج موتورهای جستجوگر خواهد شد و پروا مخاطبان بسیاری را به خویش جلب خواهد کرد. موتورهای جستجو از الگوریتم های ویژه خود برای مقایسه کیفیت فروشگاه اینترنتی کاربرد می کنند. سئو با رعایت اصول همین الگوریتم ها به وب سایت شما کمک می کند تا به مرور زمان رتبه بهتری در لیست نتایج جستجو به دست بیاورد. سئو استراتژی پربازده و ارزان قیمتی است که کیفیت سایت شما را بالا می برد. نکته ای که باید به آن توجه کنید این است که سئو معجزه یک شبه نیست، بلکه احتیاج به صبوری دارد و بی گمان نتایج آن یک شبه حاصل نمی‌شود.

۲- کمپین های تبلیغات اینترنتی
افزایش فروش سایتتبلیغات اینترنتی بخش غیرقابل انکار بازاریابی اینترنتی است. از کمپین های تبلیغاتی برای شناسایی برند و سازمان خود استفاده کنید و پیام تبلیغاتی خود را به دست کاربران برسانید. شما می‌بایست به چهره چکیده و سودمند آنچه که دربایستن است مخاطبان از محصول و خدمت شما بدانند، به آنها توضیح دهید. از مزایای محصولات و خدمات خویش نسبت به رقبای سایر بگویید و مشتریان را راهنمایی کنید تا اعتماد اکثریت نسبت به شما پیدا کنند.

۳- وبلاگ
ایجاد تارنگار کمک می کند لغایت وب سایت شما سریع‌تر در صفحات ابتدا گوگل پیمان بگیرد. هرچند که تارنگار نویسی به مهارت نویسندگی دربایستن دارد اما گذرگاه احسان برای افزایش فروش تارنما است. شما می توانید از طریق وبلاگ، افزایش بازدید وبلاگ رایگان مقاله های مرتبط با کسب و کار خود را منتشر کنید. اگر نوشته های منظم با کیوردهای پسندیده فرآوری کنید و سایت خود را از لحاظ اصول سئو بهینه کنید، گوگل به طور خودکار سایت شما را در صفحه اول فهرست جستجو قرار می‌دهد.

۴- تبلیغات گوگل
شما می توانید با خرج معقول و بسته به گونه فرآورده یا خدمت خود، تبلیغ خویش را در صدر نتایج جستجوی گوگل در معرض دید مخاطبان زیاد بالایی قرار دهید. با این روش، مطمئنا مخاطبان بسیاری با کسب و کار شما آشنا خواهند شد و میزان فروش فرآورده یا خدمت شما نیز افزایش خواهد یافت و متعاقب آن فایده تجاری چشمگیری به دست خواهید آورد. ما در جی ادز به افزایش فروش تارنما شما از راه خدمات تخصصی تبلیغات در گوگل ادوردز کمک می‌کنیم.

۵- شبکه های اجتماعی
برای فروش فرآورده یا خدمت باید بدانید که کاربران هدف شما در کدام شبکه اجتماعی تکاپو دارند. با معرفی بستر فعالیت آنها، می توانید در شبکه اجتماعی متناسب با کاربران با آن ها وابستگی پایدار کنید. با این روش شما بیشترین کارایی شدنی را بر روی کاربر هدف می گذارید و شانس افزایش فروش اینترنتی خود را افزایش می دهید. پیش از شروع تبلیغ در شبکه های اجتماعی نوشتار آشنایی با تبلیغات شبکه های اجتماعی و مزایای آن را مطالعه کنید.

۶- بازاریابی ویروسی
کسب و کارها در بازاریابی ویروسی با طراحی و انتشار محتوای جذاب و سرگرم کننده، توجه مخاطبان هدف خود را برمی انگیزند و به صورت غیرمستقیم آن ها را تحریک می کنند لغایت این محتوا را با دوستان خویش به اشتراک گذارند و به راستی سایرین را ویروسی کنند. در واقع محتواهای ما همان ویروس هستند و هدف ما این است که این ویروس به بیشترین مقدار ممکن انتشار یابد. با طراحی و انتشار این گونه محتوا می‌توانیم تبلیغات تاثیرکننده ای سپریدن دهیم، بیننده هدف خویش را جذب کنیم و فروش اینترنتی خویش را افزایش دهیم.